ما همه اجزای آدم بودهایم، در بهشت آن لحنها بشنودهایم
من و همسرم چند ماه است که در سوئد زندگی میکنیم و تقرهنوز زبان سوئدی را چندان بلد نیستم. اما خوشبختانه بیشترِ مردم اینجا با زبان انگلیسی آشنا هستند. در شهری که ما هستیم، براساس تجربۀ این چند ماهه، مردم معمولا بیش از آنچه در ایران مرسوم است با هم فاصلۀ فیزیکی دارند. مثلا اگر روی صندلیهای دوتایی اتوبوس یک نفر نشسته باشد، تا وقتی امکان ایستادن هست و اتویوس خیلی شلوغ نشده، کسی کنار نفر اول نمینشیند. یا دست دادن در هر بار دیدار مرسوم نیست. دوستان جدید بار اول آشنایی، با هم دست میدهند و دفعات بعد به سلام و احوالپرسی اکتفا میکنند.
این توضیحات را نوشتم که وقتی تجربهام را میخوانید بتوانید بستر اجتماعی این تجربه را هم تجسم کنید.
بین ما پیوند عمیقی ایجاد شده بود، در آن سرمای شدید، پس از ماهها، جانم گرم شد.
چند هفته است که عضور گرو کر شهرمان شدهام. نیمی از جمع ما سوئدی و بقیه از کشورهای دیگر هستند. به جز آهنگهای سوئدی و انگلیسی، گاهی آوازهای از کشورهای دیگر را هم تمرین میکنیم. روزی پس از تمرین برای یکی از همگروهیهای سئودیام که خانم میانسال است، ترانۀ «دختر بویراحمدی» را خواندم. چیزی از کلماتش نمیدانست و توضیحی دربارۀ محتوایش نداده بودم. اما آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته بود که وقتی ترانه تمام شد، بلافاصله مرا در آغوش گرفت. بین ما پیوند عمیقی ایجاد شده بود، در آن سرمای شدید، پس از ماهها، جانم گرم شد، چشمان نمناک او هم حکایت از همین حال داشت.
من در سرزمینی خیلی دور و ناشناخته با مردمی که زبان همدیگر را نمیدانیم، از طریق زبان موسیقی بسیار فرارت از زبان کلمات، توانستهام ارتباط برقرار کم. ارتباطی از اعماق جان. و اگر یکی از دستاوردهای مهم گفتوگو را درک مشترک بدانیم، به نظرم در این تجربه، من و آن خانم سوئدی به درک مشترکی از زیبایی رسیدیم.
به قول مولانا:
ما همه اجزای آدم بودهایم / در بهشت آن لحنها بشنودهایم
گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی/ یادمان آمد از آنها چیزکی
لیک چون آمیخت با خاک کرب/کی دهند این زیر و آن بم آن طرب
آب چون آمیخت با بول و کمیز/گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز
چیزکی از آب هستش در جسد/بول گیرش آتشی را میکشد
گر نجس شد آب این طبعش بماند/ که آتش غم را به طبع خود نشاند
پس غدای عاشقان آمد سماع/که درو باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالات ضمیر/ بلک صورت گردد از بانگ و صفیر
آتش عشق از نواها گشت تیز/ آن چنان که آتش آن جوزریز مثنوی معنوی، دفتر چهارم
به قلم خانم رومینا
اگر شما هم تمایل دارید که تجربههایتان دربارۀ تاثیر ذهنیت گفتوگو محور در وبسایت موسسه منتشر شود، لطفا از طریق صفحۀ تماس با ما، پیام بگذارید.