گفتوگو مرا نجات داد
طرحی را با شوق و ذوق طراحی کرده بودیم. در این طرح یازده چالش پیشین در جمعمان برطرف میشد. مسئولیت علمی کار بر عهده من بود. برای معرفی طرح با هیجان وارد جلسه شدم. طرح را که معرفی کردم با ایراداتی مواجه شدم که از نگاه من به خاطر برداشتهای بدی حاصل شده بود که با تلاشی برای فهم بهتر بوجود نمیآمد.
«چرا بدترین برداشت را از حرفهایم دارید؟» سکوتی شد و او دیگر صحبت نکرد.
وقتی به عنوان نفر چندم میکروفن را بازکرد و با صدایی که گویی از فرط عصبانیت میلرزد پنج ایراد را بیان کرد، از کوره در رفتم و با تندی گفتم “چرا شما بدترین برداشت را از حرفهای من دارید؟ با همهتان هستم.” همکاری که خطاب اصلی بود گفت دیگر صحبتی ندارد. در پایان جلسه گفتم نمیخواهم جلسه را با دلخوری از هم ترک کنیم. عذرخواهی کردم و از جلسه رفتم. بعد از جلسه هم به صورت خصوصی از او عذرخواهی کردم. او به من گفت معنای این همه خشم مرا نمیفهمید و من هم آنهمه خشم را در کلامم نمییافتم. فیلم را به همسرم نشان دادم و او هم حرف مرا تایید کرد.
چه شد که گفتوگو مرا نجات داد؟
بعد از سه ماه جلسهای تدارک دیدیم که صحبت کنیم و ماجرا را از نگاه هر دویمان مرور کنیم. ابتدای جلسه را با گپ و گفت و احوالپرسی شروع کردم. صوت جلسه را مجددا با هم شنیدیم. وقتی به لحظه تنش نزدیک میشدیم، هر دو میخندیدیم. ایشان براشتش را گفت و من هم برداشتم را. کاملا متفاوت بود. اوصدایش را لرزان نمیدانست. حق با او بود. فیلم را هم به همسرش نشان داده بود و تایید را گرفته بود؛ امّا وقتی در فضای دور از تنش آن مکالمات را میشنیدیم حاضر بودیم برداشت متفاوت را هم در نظر بگیریم. من از شوقی گفتم که با ایرادات همکاران در گروه سرد شده بود و او حالا میتوانست بهتر بفهمد چرا از کوره در رفتهام و با او مشکل شخصی نداشتهام.
در جایی از سخنانم گفته بودم: چرا بدترین برداشت را از حرفهای من میکنید. همهتان! و او بجای «همهتان» شنیده بود «همیشه». تصور کرده بود منظورم این است که او همیشه ترمز جمع ماست. در حالی که اینطور نبود. معنا زمین تا اسمان فرق داشت. با حیرت پرسید یعنی شما نگفتید «همیشه»؟ خوشحال بودم که ضبطشده صداها موجود است تا دیگر امری برآمده از قضاوت من دانسته نشود. جلسه را ادامه دادیم .
یکی از شیرینترین جلسات مشترکمان بود. شنیدم و شنید تا پایان جلسه رسید. گویی باری از ذهنم برداشته شده بود. او هم انگار آرام و خوشحال بود.ما در فرصتی آرام پذیرفتیم همدیگر را بشنویم. اگر بانیان برگزاری این جلسه و طرفین درگیر اراده بر برگزاری این جلسه نمیداشتند،* شاید آن برداشتها مدام برایم و برایش میماند. فرصتی برای همشنوی** مرا نجات داد.
*. اهمیت “داشتن اراده بر گفتوگو” را به درستی دوستی که این اتفاق مشترک را رقم زد به من تذکر داد که اضافه کردم.
**. دکتر رنانی برای گفتوگو معادل همشنوی را پیشنهاد کردهاند. این معادل برایم بسیار دلنشین بود.
اگر شما هم تمایل دارید که تجربههایتان دربارۀ تاثیر ذهنیت گفتوگو محور در وبسایت موسسه منتشر شود، لطفا از طریق صفحۀ تماس با ما، پیام بگذارید.